امروز که برای چک وبلاگ مهربانو و درخواست رمز اجباری به اینجا اومدم باورم نشد که اخرین پستم برای عید بوده!
پسر قشنگم ششم مهر ساعت یک و پنج دقیقه ظهر به دنیای هیجان انگیز من و باباش قدم گذاشت...
اینقدر سرم شلوغه که اصلا نمیرسم به هیچ چیز!
اما قشنگه...خیلی قشنگه دنیای مادری❤️
امسال سومین سالیه که من و علاقه کنار هم هستیم ولی از همدوریم و سال تحویل با هم سر سفره نمیشینیم
راستش حسرتش به دلم مونده...خیلی هم
سفره سال نورو خونه بابا چیدم و این سومین سالیه که هرسال میگم شاید دیگه سال بعد دور هم نشینیم سر یه سفره اما بازم کنارشونم
امسال سه نفر و نصفی میشینیم سر سفره
برادر و همسرش بخاطر کشیکای عروس،راه دورن
دلم دوست داره که مغزم به خودش و کل وجودم امید بده امسال سال خوبیه...
سومین فروردین سالگرد ازدواجمونه...یکسال از روزی که تازه عروس شدم میگذره و از تازه عروسی در میام،سال خوبی بود،پر از ارامش
پر از زندگی...
ازته قلبم ارزو میکنم سال خوبی باشه...برای تمام جهان...برای همه مردم...
یک عدد نگران قند و دلتنگ علاقه در استانه سال نو
دوست ندارم با کسی جز علاقه تلفنی حرف بزنم
بشدت عصبی شدم
خسته م و کسل
کسی درک نمی کنه...
خونه بابامم و از علاقه دور...دلمخونه خودم رو میخواد و حس و حال خودم رو
تا پونزده فروردین اوضاع همینه،شبها بدخوابم...چند روزه مدام یواشکی حتی گریه می کنم،گویا افسردگی این دوران طبیعیه
بخیر بگذره...
قندجان
ما دوشنبه شب هشتو سی و هشت دقیقه فهمیدیم که تو شش هفته ست که پیش مایی
لحظه ی پر از هیجانی بود
گرچه ناگهانی اومدی ولی خیلی خوشحالیم...
امروز صدای قلبت رو شنیدم،عجیب ترین حس جهان بود؛نمی دونستم بخندم با گریه کنم...
صدای قلبت تند بود و قشنگتر از همه صداهای دنیا
فکر کنم این صدای دوفش دوفش قلبت ازین به بعد رمز حال خوب من و بابا باشه
خوشحالم که اومدی جان مامان
نیومده کلی حال من و بابارو بهتر کردی...
❤️
از طرف مامان تازه عروس و بابا علاقه